نقد طرح انتقال آب خلیجفارس و دریای عمان | | چاپ | |
ایران - آب | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جمعه ۲۶ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۱۲ | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نقد طرح انتقال آب خلیجفارس و دریای عمان به فلات مرکزی ایران مقاله تحلیلی
مهندس فاطمه ظفرنژاد، پژوهشگر آب و توسعه پایدار
پیشگفتار: این روزها طرحهای ذخیره و انتقال آب به دوردستها زیاد مطرح میشوند. خط انتقال بهشتآباد از سرشاخههای کارون به فلات مرکزی، انتقال از خزر به فلات مرکزی، انتقال از خلیجفارس به ۱۶ استان فلات مرکزی از مهمترینشان هستند که ویژگی مشترک این طرحها تفوق نگرش چیرگی بر طبیعت بجای سازگاری با آن و بیگانگی با بومشناسی است. تجربه نشان میدهد طرحهایی ازایندست به نابودی رودها، تالابها، دریاچهها و به تغییر کاربری خطرناک روی زمین انجامیدهاند و در کنار برخی دیگر رفتارهای نادرست انسان امروز، ناقوس پایان حیات روی زمین را به صدا درآوردهاند. این مقاله بهنقد طرح انتقال از خلیجفارس به ۱۶ استان میپردازد که بخشهای مهمی از آن در دیگر طرحهای بزرگ انتقال نیز صدق میکند. در این مقاله با پیش درآمدی از وضعیت کنونی زمین، به بررسی سند قرارداد طرح انتقال آب از خلیجفارس به ۱۶ استان مرکزی و مغایرتهایش با بومشناسی و پایداری زمین میپردازیم.
ساعت آخرالزمان[1] ابداع دانشمندان پس از انفجار دو بمب اتمی روی کره زمین در ۱۹۴۵ است. دانشمندان هستهای دانشگاه شیکاگو و گروهی از دانشمندان برنده جایزه نوبل «نشریه دانشمندان هستهای» را پایهگذاری کردند که ۷۰ سال است منتشر میشود. ساعت آخرالزمان، زمان باقیمانده تا پایان حیات روی زمین را نشان میدهد. نشریه در آغاز تنها مسائل هستهای را دنبال میکرد. تغییر کاربریهای زمین، نابودی جنگلها، افزایش گازهای کربن و گلخانهای در جو، سوراخ شدن لایه اوزون و...، مسئله تغییرات آب و هوایی را پیش آورد که نشریه آن را بهمثابه خطر بزرگ دیگری ارزیابی کرد. خطری که برخی آن را در اندازه چند درجه گرما کوچک میکنند اما اگر از انباشت سلاحهای هستهای و زمستان هستهای ناشی از انفجار آنها خطرناکتر نباشد از آن کمخطرتر نیست. این نشریه در آستانه سال ۲۰۱۶ ساعت آخرالزمانِ مشهور خود را به سه دقیقهٔ قبل از پایان جلو کشید. چراکه سران کشورهای جهان به راهکارهای کاهش تغییرات آب و هوایی توجه نکردند. کنفرانس پاریس ناکام ماند. تغییرات لجامگسیختهٔ آبوهوایی حیات روی کره زمین را با تهدید بزرگی روبرو ساخته است. دوران آنتروپوسن نامی است که زمین شناسان با ثبت تغییرات کلیدی در کره زمین و با اعلام پایان دوران هولوسن، به عصر جدید دادهاند؛ یعنی عصری که انسان با مهندسی تهاجمی و دستکاریهای ناسازگار، حیات روی کره زمین را به خطر انداخته و میرود خود نیز نابود شود. ساختوساز و دستکاری در عرصههای طبیعی، جنگلزدایی، تغییر کاربری اراضی، تغییر سبک زندگی، مصرفزدگی، سوختهای فسیلی برای کارخانهها و از همه بدتر برای اسلحهسازی و... در تغییر آب و هوایی مهمترین نقش را دارند. انجمن رم در دهه ۱۹۶۰ از گردهمایی اندیشمندان جهان برپا شد و نظریه توقف رشد اقتصادی و بازبینی مفاهیم تمدن و توسعه را پیریزی کرد. همایشهای جهانی در بازبینی نظریه توسعه، مهندسی تهاجمی به طبیعت را نقد کردند. تجربه تلخ کاربرد «فناوریهای نسنجیده[2]» و پیامدهای آن بر زمین در ادبیات بومشناسی و محیطزیست وارد شد. غول پیکرسازی و طرحهای بزرگ سد و انتقال از بابت اثرات مهیب بر پیکرههای آبی، بر گونهها و بر جوامع انسانی، ناکارآمد و ویرانگر ارزیابی شدند. انتشار «رودهای خاموش» و «سدها و توسعه»، این مهم را بازتاب دادند. دستور ۲۱ تعاریف و سنجههای آشتی با طبیعت بجای تهاجم به آن را بیان کرد: جایگزینی برنامههای بومی ecological، محلی focal، کوچک small و مشارکتی، بجای طرحهای بزرگ با تصمیمگیری شرکتهای بزرگ دولتی- خصوصی و دیوانسالاران. از نیمقرن پیش ادبیات جهانی بومشناسی/ محیطزیست نگرشی متفاوت به مفهوم پیشرفت و تمدن را ارائه کرد. پیشرفت و تمدن، سازگار، پایدار و پیوسته است اما توسعه، ناسازگار، ناپایدار و دچار گسست. تمدن با طبیعت آشتیجویانه و سازگار برخورد میکند. توسعه تهاجمی با طبیعت میجنگد تا بر آن چیره شود. توسعه تهاجمی بخشهای دولتی، خصوصی و دانشگاهی ما را زیر سلطه دارد. هنوز برای تأمین آب راهکارهای ساختوساز بزرگ مطرح میشود. خطوط انتقال بدون ارائه اسناد ضروری برای تصمیمگیری و بدون مشارکت جوامع مولد بومی به قراردادهای کلان میرسند. انتقال آب رودخانه کرج با سدسازی به تهران و در پی آن انتقال از جاجرود و طالقان و... با پنج سد دیگر نمونه ناکارآمدی است که هم به خشکیدن کشتزارها و باغهای پاییندست کرج و شهریار و... انجامید، هم به خشکیدن تالابها و دریاچههای جنوب تهران و هم مردم تهران که ۵۵۰ قنات بارور برای تأمین نیاز آب معقول داشتند را ناگزیر از زندگی در کلانشهری پر معضل بجای باغشهر سازگار و آرامشان کرد. اینک سدها خالی ماندهاند و بر سر تقسیم آب آنها میان استانها، شهرها، کشتزارها، باغها، بگومگوی زیادی برپاست. شکست طرحهای انتقال در حوضه ارومیه خشکیدن این پیکره آبی مهم را رقم زد. از دهه ۵۰، بزرگترین آبراهه خاورمیانه آب را از سد زرینهرود به تبریز منتقل کرد و گسترش صنایع ناسازگار و سبک زندگی مصرفزده کلانشهر نه به خوشبختی مردم تبریز انجامید و نه رحم به دریاچه کرد. ادامه سدسازی و انتقال در حوضه کوچک ارومیه کار را تمام و دریاچه را نابود کرد. گاوخونی و زایندهرود با سدسازی و انتقال آب برای کارخانه فولاد جانمایی شده در جایی ناسازگار و برای دیگر مصارف نابومی خشکیدند. کارون با طرحهای انتقال بشدت کاهش یافت و زمانی نیز خشک شد و با خط انتقال بهشتآباد از سرشاخههای کارون به استانهای فلات مرکزی نابود خواهد شد. علیرغم این نمونههای ناسازگار، متولیان آب کشور وانمود میکنند خطوط انتقال راهکاری جدا از سدسازی هستند و اگر رودها خاموش و خشک شدهاند، با طرحهای انتقال میتوان آب دریای خزر یا خلیجفارس را شیرین کرد و منابع تازه آب انگاشت. طرح انتقال از خلیجفارس به فلات مرکزی قرارداد این طرح از سوی شرکت مهندسی آب و فاضلاب کشور در جایگاه کارفرما و گروه مشارکت متشکل از سه شرکت امضاشده و یک شرکت خارجی هم نامش در پیوست آمده است. موضوع قرارداد عبارت است از انجام خدمات مهندسی مطالعات طرح انتقال آب از خلیجفارس و دریای عمان به مرکز فلات ایران بهمنظور انجام مطالعات اولویتبندی احداث تأسیسات نمکزدایی و انتقال آب به مراکز مصرف در این منطقه. مرحله قرارداد مشخص نشده است. طرحها مراحلی از مطالعات پیششناسایی، شناسایی، مطالعات اجمالی (مرحله ۱)، مطالعات تدقیقی (مرحله ۲) را باید بگذرانند تا به اجرا برسند و پس از اجرا نیز مطالعات ارزیابی تطبیقی ضروری است. آغاز هر مرحله وابسته است به پایان مرحله پیشین و تصویب آن. اگر این فرایند طی نشود و مانند بسیاری طرحهای سد و انتقال، شماری از مراحل یادشده حذف شود و اجرا زدگی پیشه گردد، آن طرح پیامدها و اشتباهات جبرانناپذیری دربر خواهد داشت. قرارداد موظف است مرحله طرح را ذکر کند که فاقد این مهم است. گروه مشارکت طرف قرارداد، گروهی است گردآمده از شرکتهایی که تا پیشازاین همکار و مشاور ساخت سد و انتقال در آبخیزها بودهاند. حضور یک شرکت ساخت و اجرا در میان مشارکتکنندگان میتواند بیانگر آن باشد که طرح قرار است در ۳۶ ماه از مرحله پیش شناسایی و بدون فرایند تصویب از روی چهار مرحله بپرد و اجرایی شود. قرارداد طرح و اجرا نام اینگونه قراردادهاست. مطالعه اولیه بدون فرایند پایش و تصویب به طراحی و ساخت همزمان میانجامد؛ یعنی طرح EPC[3] با تجهیز کارگاه و تدارک آن وارد مرحله ساخت و اجرا میشود. حضور شرکت چهارم خارجی که نامش در پیوست آمده درستی این گفته را تائید میکند. کاری شتابزده که به هیچ نظر پرسی گذاشته نشده است. به کجا چنین شتابان؟ آیا پیامدهای طرحهای جامعنگری نشده در شش دهه گذشته بر پیکرههای آبی، سفرهها و شهرها بهاندازه کافی مشهود نیست؟ آیا بحران آب از همین تصمیمگیریهای شتابزده و اجرا زده گریبان گیرمان نشده است؟ شرح خدمات این قرارداد در پیوست شماره دو آن آمده است. بخش مقدمه آن کمبودهای کلیدی در نگرشهای دولتی و خصوصی و دانشگاهی به منابع طبیعی را آشکار میکند: «همزمان با رشد جمعیت در جهان و درخواست روزافزون برای آب جهت مصارف مختلف، مسئله تأمین آب شرب سالم، در آیندهای نهچندان دور یکی از اصلیترین چالشهای جهان و کشور ما خواهد شد. در حال حاضر تأمین و توزیع آب در کشورهای درحالتوسعه مسائل مهمی را به وجود آورده است؛ و دولتها را واداشته تا هزینههای سنگینی درراه تأمین آن سرمایهگذاری نمایند. این موضوع بخصوص در کشورهایی که دارای نقاط لمیزرع و نیمهخشک هستند حالت جدیتری به خود گرفته است. در کشورهایی مثل ایران که تقسیم آب به علت شکل خاص سرزمینهای آن بهصورت غیریکنواخت توزیع گردیده است باید سعی شود که با اتخاذ بهترین و مدرنترین روشهای علمی و فنی، استفاده از آبهای متعارف موجود در داخل سرزمین اصلی و استفاده حداکثری از بازچرخانی آب در اولویت اول و استفاده از آبهای نامتعارف داخلی و سپس پتانسیل دریاهای جنوب در خلیجفارس و دریای عمان و حتی دریای خزر در اولویت دوم را طبق قوانین عادلانهای که مبتنی بر توجیه فنی اقتصادی اجتماعی زیستمحیطی و رعایت مباحث ایمنی و پدافند غیرعامل بوده و در نظام اجرایی کشور به آن تأکید شده است و حتی مباحث سیاسی و حقوقی محلی منطقهای ملی و بینالمللی در دسترس عمومی قرار داد. بر آنیم که این مطالعات نقشه راهی برای قانونگذاران، سیاستگذاران، تصمیم گیران، برنامه ریزان و مجریان فعلی و آتی کشور باشد و حتی بتوان در آمایش سرزمین این مرزوبوم که در حال حاضر وجود یک سند مصوب آن بهعنوان یک خلأ عظیم احساس میشود، نتایج حاصل از این مطالعات در تدوین این سند نیز تأثیرگذار باشد.» چندین پیشفرض موجود در ذهن مشاوران و متولیان آب در این مقدمه دیده میشود و چندین پرسش را نیز در ذهن خوانندگان برمیانگیزد. ۱- حضور پررنگ مفاهیم غلبه بر طبیعت به هر قیمت، در اذهان متولیان و مشاوران آب مشاهده میشود؛ یعنی برخلاف یافتههای انجمن رم و همایشهای جهانی استکهلم و ریو و دستور ۲۱، دچار ارادهگرایی برای چیره شدن بر طبیعت است نه سازگاری با آن و چارهاندیشی پایدار؛ یعنی آنچه کره زمین را تا مرز تغییر خطرناک آب و هوایی پیش برده است. این تغییر آبوهوا اگر از زمستان هستهای خطرناکتر نباشد کمخطرتر نیست. ۲- سرمایهگذاری سنگین دولتی در این مقدمه به فریضه و اجبار تعبیر شده است. تجربه جهان و کشور نشان داده است که دولتها نهتنها تصمیم گیران خوبی نیستند که در هدر دادن منابع مالی نیز ید طولایی دارند. دستکم یکسوم تا نیمی از بودجه عمرانی کشور در ۵۰ سال گذشته صرف سرمایهگذاری سنگین روی سدسازی و انتقال آبشده است که نتایج آن در همه حوضههای اصلی آب کشور از بزرگترین آنها حوضه مرکزی، حوضه خلیجفارس دریای عمان و حوضه دریای مازندران تا کوچکترین آنها سرخس و ارومیه دیده میشود. این تجربه تلخ در سرزمینی بهدستآمده که از شش هزار سال پیش مردمش و جوامع بومی مولدش علیرغم همه دشواریهای سرزمین، تمدن آبی بزرگی را رقم زدند. تمدنی که گذشته از روشهای برداشت درست از چشمهها و رودها و روشهای گردآوری آب باران، با ابداع قنات پایدارترین شیوه کاربرد آب زیرزمینی را آموخت که نهتنها در فلات ایران که از هند و چین تا اسپانیا و امریکا در مناطق خشک روشی پایدار ارزیابی و بکار گرفته شد. سامانههای آبرسانی بومی، برای نیازهای محلی و با تصمیمگیری بومی ساخته میشدند. طول و عرض سامانههای تأمین آب یک زیستبوم معین بود. از چند تا چند ده کیلومتر فراتر نمیرفت. طولانیترین آنها قنات زارچ بود که ۷۰ کیلومتر در زیست بومی کمابیش همگن گسترش مییافت. اندیشه اجرای طرح در عرصه ۱۶ استان از جنوبیترین کرانه تا دامنه البرز در تهران و قم یا تا مشهد که زیستبومهای گوناگونی را در برمیگیرد دستکم از ناآشنایی با دانش بومشناسی و اهمیت آن در حفاظت سرزمین سرچشمه میگیرد. رسم ناخوشایند حکمرانی زیاد که دستاورد عصر جدید است، در همه کارهای دولت و تصمیمهای مجلس بچشم میخورد. رسم ناخوشایندی که از مهمترین ریشههای وضعیت خطرناک کنونی کره زمین است. حکمرانی تا پیش از عصر جدید، پایش حمایتی داشت نه آنکه خود بدون نظر جوامع بومی به اجرا بپردازد. کوروش هخامنشی هرکس قناتی میساخت را تا سه نسل از دادن مالیات معاف میکرد. در سدههای پس از اسلام نیز پایش و حمایت حکمرانی از تصمیمگیریهای بومی محلی برای گسترش شیوههای پایدار تأمین آب ادامه یافت. ابوغانم محمد وزیر ابومنصور منوچهر قابوس وشمگیر زیاری تحقیق درباره شیوه تأمین آب را به محمدحسن حاسب کرجی میسپارد و این دانشمند بزرگ همدوره زکریا رازی، بوعلی سینا و بیرونی، کتاب استخراج آبهای پنهان را مینویسد. او قنات را شیوه بهینه تأمین آب در این سرزمین ارزیابی میکند. قنات، آب را از سرچشمه در دامنه کوه تا مظهر قنات از زیر زمین گذر میدهد ازاینرو آبی تبخیر نمیشود و برداشت آب بیش از نرخ پایداری سفره ممکن نیست. اگر دچار گسست فرهنگی نشده بودیم و کارایی بیچون قنات را انکار نمیکردیم، از هجوم چاهکنی و تخلیه سفره با تلمبه ماشینی از یکسو و گسترش سدسازیهای ناکارآمد ناسازگار در شش دهه گذشته از سوی دیگر جلوگیری میکردیم. نمونه دیگر در دوره شاهعباس صفوی، بازتوزیع آب زایندهرود از سوی شیخ بهایی دانشمند ارزشمند عصر صفوی است. او همچنین حمامی طراحی کرد که با گاز متان ناشی از فاضلاب اصفهان گرم میشد. ۳- یکنواخت سازی توزیع آب و اراده مهندسی برای آن اشاره میکند که «تقسیم آب به علت شکل خاص سرزمین بهصورت غیریکنواخت توزیع گردیده و باید سعی شود»... اما چرا ما میخواهیم توزیع آب در کشور را یکنواخت کنیم؟ ایران سرزمینی است با زیستبومهای بسیار متفاوت از نقاط پرباران با میانگین بارندگی بیش ۱۵۰۰ میلیمتر در شمال غرب تا کمتر از ۵۰ میلیمتر بارندگی در کویر لوت، از یخچالهای سرد البرز و زاگرس تا گرمترین نقطه زمین در شهداد لوت با ثبت ۷۰ درجه سانتیگراد. یکنواخت سازی این بوم سامانهها ذهنیتی نادرست است. ارادهگرایی فنسالاران برای از میان بردن این تفاوتها سرزمین ما را به ۲ درجه افزایش دمای خطرناک کشانده است. کالیفرنیا که با هزینه بسیار زیاد ساخت ۱۴۰۰ سد، برنامههای انتقال آب را از ۱۹۳۰ اجرایی کرد امروز ناگزیر از ریشهکنی باغاتش شده چون برنامهریزیها با بومشناخت منطقه هماهنگی نداشت. لوسآنجلس ۱۸ میلیون نفری، لاسوگاس ۲ میلیون نفری با ۴۰ میلیون نفر بازدیدکننده در سال و دیگر شهرهای مهم این منطقه امروز با مشکلی بزرگ روبرو هستند. یکنواخت سازی توزیع آب و تغییر کاربریهای گوناگون زمین در عصر جدید به تغییر آب و هوایی انجامیده است. ۴- بازچرخانی آب در بخشی از مقدمه موردتوجه قرارگرفته است: «استفاده از آبهای متعارف موجود در داخل سرزمین اصلی و استفاده حداکثری از بازچرخانی آب در اولویت اول» و سپس کاربرد آبهای نامتعارف خزر و خلیجفارس در اولویت دوم. اما اگر استفاده از آبهای متعارف درون هر منطقه و بازچرخانی حداکثری شعار نیست و بهدرستی باید در اولویت نخست باشد چرا در چارچوب تنگ طرح مهندسی تهاجمی خط انتقال از خلیجفارس به ۱۶ استان (به شرح جدول پیوست) گنجاندهشده است؟ آنهم با قراردادی به شیوه طرح و اجرای همزمان و چرا با مشارکت شرکتهای مهندسی کهید طولایی درزمینه ساختوساز در آبخیزها و تخریب آنها داشتهاند؟ نگاهی به نوع قرارداد و شرکتهای طرف قرارداد، ما را از شعار بودن بازچرخانی آب مطمئن میکند. ابلاغیه اصلاح الگوی مصرف، کاهش مصرف و بازچرخانی آب را توصیه کرده است که میبایست در مرکز توجه متولیان آب کشور قرار میگرفت. شش سال از این ابلاغیه میگذرد و دستگاه متولی آب برای نمونه در یک شهرک یا یک روستا بازچرخانی آب را اجرا نکرده است. اینک در زیر چتر یک طرح مهندسی تهاجمی پرهزینه به آن میپردازیم؟ چرا این اولویت را بهصورت طرحهای کوچک، محلی و بنا بر ویژگیهای بومی هر شهر به اجرا درنیاوریم که به چنین طرح غولآسایی نیازمند باشیم؟ مصرف زیاد آب در سرزمین خشکی که سرانه مصرف آب کلانشهرهایش چند برابر سرانه مصرف آب اروپای پرباران است از مدیریت نابسامان این منبع حیاتی میگوید. چگونه پیش از اصلاح الگو و کاهش مصرف به فکر خط انتقالی چنین ناسازگار میافتیم؟ تجربه انتقال آب به تهران، قم، مشهد، اصفهان، تبریز و دیگر کلانشهرها چه نشان میدهد؟ گذشته از ساختمانسازی با تأسیسات بسیار پرمصرف آب و برق، گذشته از ساخت شهر آبی، استخر و ورزشگاههایی که با کمآبی ما کوچکترین هماهنگی ندارند، در نقاط خشک پر تبخیر اقدام به ساخت دریاچه مصنوعی میکنیم. پس از دریاچه چیتگر تهران، در قم دریاچه مصنوعی برای قایقسواری و تفریحات، آنهم با آب انتقالی، افتتاح میشود. ساختمان صفر که در برخی نقاط دنیا مانند امریکا، آلمان و هند ساختهشده در اینجا مهجور مانده و با بیمهری روبروست. آیا تلاش کردیم ساختمانها را جوری بسازیم که آب کمتری مصرف کنند؟ چرا کوتاهی کردهایم؟ چرا حتی یک ساختمان صفر تاکنون در ایران ساخته نشده است؟ ساختمان صفر ساختمانی است که بیش از ۱۵ ویژگی دارد که یکی از آنها انرژی و نیروی صفر است؛ اما مهمترین ویژگی آن در ایران کاهش مصرف آب و بازچرخانی چندباره آن است. در این ساختمانها آب ورودی (که از منبعی نزدیک و محلی تحصیل میشود نه از صدها کیلومتر دورتر) بارها بازچرخانی میشود و کاربرد آب سالم تنها برای خوردن و آشپزی مجاز است. برای استحمام و رختشویی از آب بازیافتی مرحله نخست، برای مخازن دستشوییها و دیگر مصارف از آب بازیافتی مرحله دوم، برای فضای سبز از آب بازیافتی مرحله سوم بهرهگیری میشود. این ساختمانها پسابشان صفر میشود و به سامانههای پرهزینه و جابجا کننده آلودگی بنام فاضلاب شهری نیازی ندارند. آیا ساختمان با بازچرخانی آب ساختهایم؟ نکته اصلی در نگرش بوم شناسانه این است که درجایی که آب نیست شهر و روستا نسازیم یا گسترش ندهیم. تغییر شرح وظایف ساختمانسازی، شهرسازی و تغییر سامانه اعطای پایان کار به ساختمانها در برنامه دستگاهها، شهرداریها گنجانده نشده است. آیا صنعت پرسود ساختمانسازی به ویژگیهای بومشناختی توجه میکند؟ تا کی باید ساختمانسازی تقلیدی از الگوی نابومی به شیوه یکسان در دانشگاهها تدریس و از سوی بخشهای دولتی و خصوصی در سراسر کشور اجرا شود؟ در زابل کمتر از ۵۰ میلیمتر بارندگی و بادهای صدروزه همانگونه میسازیم که در تالش و ماسال با بیش از ۱۵۰۰ میلیمتر بارندگی سالانه و با تأسیسات یکسان. چگونه ساختمانسازی یکسان و نابومی را تدریس و اجرا میکنیم و پایان کار هم میدهیم؟ آنهم در سرزمینی که معماری پرآوازهاش تا سده گذشته کاملاً با محیط پیرامونش هماهنگی داشت و ساختمانهای صفر با فناوریهای زمان و سازگار با بوم هر منطقه میساخت. هماهنگ کردن ساختمانهای میراث باستانی ما با نیازهای کنونی، با اندکی تغییر در کاربرد انرژی خورشیدی یا بادی و تأسیسات آبرسانی کممصرف و بازچرخانی کار سختی نیست. اگر سنجههای کلیدی معماری بومی را حفظ کرده بودیم افزودن فناوریهای نو سازگار با بوم، کار چندان دشواری نبود حتی برای چند اشکوبهها. ۵- شیرین سازی آب در نقاط نزدیک به پیکرههای آبشور مانند خلیجفارس و دریای عمان در قالب طرحهای کوچک، محلی و بوم سازگار میتواند تأمین پایدار آب تلقی شود. به شرطی که آب برداشتی در محل و در همان منطقه بکار گرفته شود، نه اینکه به فلات مرکزی و تا پای رشتهکوههای البرز منتقل شود. آب برداشتشده باید برای صنایع مستقر در محل، یا برای مصرف توأم باصرفه جویی شهرهای مجاور باشد نه برای مصرفزدگی یا برای تفریحات ناسازگار با بوم و فرهنگ بومی. همچنین برداشت آبشیرینکنها باید حسابشده باشد تا زیستبومهای دریایی را دچار آسیب نکند. این طرحهای کوچک نیز لازم است ارزیابی مستقل زیستمحیطی داشته باشند. تا از آسیب بیشتر به خلیجفارس که صدمات زیادی از دوران جنگ، از آثار صنایع وابسته به نفت و گاز، یا از گسترش خطرناک و قارچ مانند مناطق موسوم به مناطق آزاد، در چارچوبهای وابستگی به سازمان تجارت جهانی، به خود دیده، جلوگیری شود. حیاتوحش در خلیجفارس بشدت آسیبپذیر شده و برداشت اینهمه آب با اجرای طرح انتقال به ۱۶ استان فلات مرکزی میتواند جبرانناپذیر باشد. آیا حیاتوحش به حیات انسان گره نخورده است؟ آیا با آگاهی از قانون وحدت میتوان به ماندگاری یک تکگونه علیرغم نابودی دیگرگونهها اطمینان داشت؟ آیا قانون اثر پروانهای نمیگوید که دیر یا زود تاوان دستکاری در طبیعت را خواهیم پرداخت؟ آیا سیلهای بیسابقه در دامنههای شمالی البرز و در شمال زاگرس از بابت دستکاریهای تهاجم به طبیعت رخ نمیدهد؟ ۶- پدافند غیرعامل موضوعی است که در مقدمه به آن اشارهشده است و گویا طرح باید «بر طبق قوانین عادلانه که مبتنی بر توجیه فنی اقتصادی اجتماعی زیستمحیطی و رعایت مباحث ایمنی و پدافند غیرعامل» باشد آب را در دسترس عموم بگذارد. تجربه کشور نشان میدهد که طرحهایی چون طرح انتقال از خلیجفارس به استانهای فلات مرکزی نه میتوانند عادلانه باشند، نه توجیه اقتصادی دارند، نه توجیه اجتماعی دارند و نه توجیه بومشناختی و زیستمحیطی؛ اما اگرنه بیش از آنها دستکم بهاندازه همانها فاقد توجیه از دیدگاه مباحث ایمنی و پدافند غیرعامل هستند. بنا بر اصول پدافند غیرعامل، اینگونه پدافند «به معنای کاهش آسیبپذیری در هنگام بحران، بدون استفاده از اقدامات نظامی و صرفاً با بهرهگیری از فعالیتهای غیرنظامی، فنی و مدیریتی است. اقدامات پدافند غیرعامل شامل پوشش، پراکندگی، تفرقه و جابجایی، فریب، مکانیابی، اعلام خبر، قابلیت بقا، استحکامات، استتار، اختفاء، ماکت فریبنده و سازههای امن میشود.» طرحهای بزرگ سد و انتقال آب، سازههای ناامنی هستند که به سبب بزرگی و تمرکز خسارت پذیرند. چنانچه آب این سامانهها بهعمد آلوده شود خطر بزرگی در کمین بخشهای بزرگی از جمعیت خواهد بود. در جنگ دوم جهانی آلودن سدها با سموم خطرناک و مرگبار متأسفانه تجربهشده است. پراکندگی تأسیسات و محلی بودن سامانههای آبرسانی خود گونهای پدافند غیرعامل است. طرحهای بزرگ سد و انتقال با این هدف ناسازگارند. ۷- طرح آمایش نیز مسئلهای است که «هرکسی از ظن خود» به آن میپردازد. در مقدمه آرزو شده که «این مطالعات نقشه راهی... باشد و حتی در آمایش سرزمین... نتایج حاصل از این مطالعات... تأثیرگذار باشد.» از دهه ۵۰ طرح آمایش در ایران مستقر است. کار سودمند این طرح الگوی کشتی بود که یک شرکت فرانسوی در دهه ۵۰ برای نقاط گوناگون ایران و بنا بر ویژگیهای بومشناختی تهیه کرد. این کار با فعالیتهای ناپایداری مانند سدسازی و انتقال آب همخوانی نداشت. برای نمونه در آذربایجان به سبب بارندگی مناسب در بخش بزرگی از اراضی، غلات و حبوبات دیم و انگور دیم پیشنهاد کرده بود؛ یعنی همان الگویی که کشاورزان مولد منطقه تا پیش از دخالتهای دولتی در جایگزینی سیب پرنیاز به آب بهجای انگور دیم و دخالتهای جابجا کردن نادرست حقابههای کشاورزی رعایت میکردند. جالب است که دستگاههای دولتی پس از اینهمه دستکاریهای مخرب که به خشکیدن بزرگترین دریاچه شور غرب آسیا انجامیده، کشاورزان را مقصر وانمود میکند. طرح آمایش را چه کسانی قرار است بنویسند؟ دیوانسالاری و مهندسان دولتی؟ اگر دستگاههای دولتی یا رسمی بنویسند همین میشود که در دهههای گذشته بوده است. آیا در همه این سالها آمایش اعتراض آشکاری به هیچیک از سدها و خطهای انتقال منتشر کرد؟ اگر آمایش را مردم بومی مولد قرار باشد بنویسند که بنا بر دستور ۲۱ آنها باید بنویسند، آیا همان الگوی کشت پایدار و بوم سازگار پیش از سدسازی را که شش هزار سال ژرفاندیشی و بومشناسی پشت آن است ارائه نخواهد شد؟ آیا سدها بنام کشاورزی اما راهزن حقابههای کشاورزی نبودند؟ آیا سدسازی با جابجایی حقابه کشاورزان، از مهمترین عوامل کاهش جمعیت مولد خوراک روستایی تا یکچهارم کل جمعیت کشور تلقی نمیشود؟ چرا امروز امنیت خوراک به خطر افتاده است؟ کارایی آب کشاورزی مسئلهای است که طرح آمایش میتوانست روشن کند. همه ما تا زمان محرمانه بودن اطلاعات سدها، ارقام دستگاه متولی آب مبنی بر مصرف تنها %۱۰-۸ آب کشور برای شرب و صنعت و مصرف باقی آن در کشاورزی را باور میکردیم. آیا کارایی آب در کشاورزی پایین است؟ چرا همه ما این فرض نادرست را همهجا بکار گرفتیم؟ اما پس از دسترسی به آمار سدها که همگی برای انتقال آب ساختهشدهاند روشن شد که رقم ۱۰-۸% درست نیست. با انتقال حقابههای کشاورزی، جمعیت ارزشمند مولد خوراک روستا به حاشیه شهرها رانده شد و کلانشهر ناسازگار پدید آمد. کارشناسان حوضه آبخیز هدر رفت آب در کشاورزی را باور ندارند و میگویند هنگام محاسبه بهرهوری آب در کشاورزی، نهتنها باید سدها و انتقالها لحاظ شود که آب برگشتی کشاورزی هم منظور شود. آنان بر این باورند که بهرهوری آب را باید در کل حوضه آبخیز بررسی کرد و اینکه بزرگترین هدر دهنده آب کشاورزان هستند را نادرست میدانند. در نقاطی از دنیا که کشاورزی آبیاری میشود معمولاً %۸۰-۶۰ آب به کشاورزی اختصاص مییابد تا تأمینکننده امنیت خوراک بهمثابه مهمترین رکن امنیت ملی باشد. در نقاط خشک این رقم بیشتر هم میشود. اینها مسائلی است که طرح آمایش یا سازمان مدیریت و برنامهریزی یا دستگاههای مربوط با کشاورزی و منابع طبیعی که به آمار و دادهها دسترسی داشتند باید زودتر از اینها به آن میپرداختند. تا کلانشهرهای پر معضل درست نشود. تا روستاها از جمعیت خالی نشود. دستور ۲۱ تأکید دارد مردم بومی مولد برای منابع طبیعی تصمیمگیری کنند نه مهندسان شهری بیگانه با بومشناسی. آیا جوامع بومی مولد هزارههای طولانی در عین بهرهبرداری از طبیعت و منابع آن برای تأمین خوراک و نیازهای اصلی جامعه از آن حفاظت هم نمیکردند؟ چرا رودها و دریاچهها خشکیدند؟ همهچیز بازمیگردد به ارادهگرایی جانبدارانه دیوانسالاری برای غلبه بر طبیعت در دوران انتروپوسن که فیلسوفان غرب به آن نام دوران پولسالاری[4] هم میدهند.
نیازسنجی پیش از تولد طرحهای تهاجم به طبیعت در ۶-۵ دهه گذشته و بهویژه پس از اصلاحات ارضی و ملی کردن آب، منابع طبیعی و جنگلها (در حقیقت لغو تملک جوامع بومی بر منابع طبیعی میراثی و دولتی کردن آنها) در دهه ۴۰، طرحها بر پایه ذهنیات بیگانه با بومشناسی و پایداری (اگر نگوییم بر پایه منافع شرکتهای دولتی/خصوصی) متولد شدند. وجه مشترک طرحهای ما نداشتن گزارش نیازسنجی مستند از نیازهای معقولانه است که به آگاهی عموم رسیده و نقد و ارزیابیشده باشد. گزارشی که روشن کند این خطوط انتقال و راهکارهای گرانقیمت پاسخگوی کدام نیاز خواهند بود: ۱- کدام جامعه انسانی با کدام پیشینه تمدنی از این طرح بهرهگیری خواهد کرد؟ جامعه مصرفزده و بیمار کلانشهر یا جامعه متمدن و سازگار با طبیعت؟ ۲- کدام نیاز بومشناختی برآورده خواهد شد؟ نیاز برای شرب و زندگی یا نیاز برای تفریحات ناسازگار با طبیعت مانند شهر آبی در تهران و مشهد و بسیاری شهرهای دیگر... یا قایقرانی تفریحی در دریاچههای مصنوعی با آب انتقالی؟ ۳- چه میزان نیاز بومشناختی پیشبینیشده؟ اگر نیازها سازگار با بومشناختی باشد میزان آن در حد مصرف جامعه پیش از سبک زندگی تقلیدی و مصرفزدگی است. نیاز افزایش جمعیت با روشهای پایدار و بازچرخانی و... یا کاهش مصرف تأمین شدنی است. بجای سرمایهگذاری روی چنین طرحهای ناسازگار بهتر نیست روی بازچرخانی و بازیافت کوچک، بومی و محلی متمرکز شویم؟ ۴- کدام ویژگیهای اقلیمی را میخواهیم پاسخگو باشیم؟ آیا شبیهسازی یک شهر کویری به شهرهای اروپا نیاز موجهی برای طرحهای انتقال است. آبراهه مصنوعی بزرگ ساختهشده در یک شهر کویری در یک سیل چه تخریبی را رقم زد؟ ۵- کدام ویژگیهای جغرافیایی؟ با توجه به کدام عوارض کوهستانی و دشتی طرحهای انتقال ساخته میشوند؟ اینکه مهندسی بتواند آب را چند متر یا چند ده متر تلمبه کند یک حرف است و اینکه بتواند آب را از جنوبیترین نقطه کشور به دامنههای البرز برساند یک حرف دیگر. اقدام به چنین کاری بیگمان تغییرات زیادی در زیستبوم پدید میآورد و بنا بر قانون اثر پروانهای تاوانهای سنگین در بر خواهد داشت. ۶- مردم دریافتکننده آیا به خوشبختی خواهند رسید یا به زندگی در کلانشهری پر مصائب ناگزیر خواهند شد؟ تجربه تهران، اصفهان، تبریز، ارومیه و... چه نشان میدهد که به سود آنها نخواهد بود. ۷- تصمیمگیری اگر با مردم و خبرگان بومی مولد باشد و مصرف در حد معقول و اکولوژیک نگهداشته شود بازهم نیاز به چنین طرح غولآسایی هست؟ آیا نیاز به این طرح را ذهن مهندسی غلبه بر طبیعت القا کرده یا نیاز و شرایط بومشناختی؟
گزینه یابی پیش از تولد طرحهای مهندسی تهاجمی پس از بررسی گزارش نیازسنجی مستند و سازگار با بوم، آیا نگاه کردهایم ببینیم کدام گزینهها برای تأمین آن وجود دارد؟ گزینههای سختافزاری مانند سد و انتقال، کمهزینهتر و کم پیامدتر هستند یا گزینههای نرمافزاری مانند اصلاح الگوی مصرف و سبک زندگی؟ ۱- کاهش مصرف. آیا اگر مصرف را به حد معقول بومشناختی برسد بازهم نیاز به چنین طرح غولآسایی هست؟ اگر سرانه مصرف آب شهری در کشوری خشک و کمآب با پیشینه معنیدار صرفهجویی آب، امروز چند برابر یک اروپایی است راهکار کاهش آن وجود ندارد؟ نگاهی به شیوه مصرف آب مردم تا صدسال پیش میگوید سبک زندگی تقلیدی مصرف آب و منابع را در این سرزمین بسیار بالابرده است. سرمایهگذاری کم در پایش تغییر سبک زندگی مصرفزده، بیش ازاینگونه طرحهای پرهزینه، منابع آب تازه نخواهد آفرید؟ ۲- بازچرخانی آب نیازمند گردآوری، تصفیه و تلمبه دوباره آب است. درگذشته مردم بومی با قناعت زیاد آب را و دیگر منابع را مصرف میکردند. منابع و مواد را تا به آخر و بارها بکار میگرفتند. خانهها دورریز به شیوه مسئله آفرین کنونی نداشتند. سرمایهگذاری کمتر در بازچرخانی آب نیز بسیار اقتصادیتر از طرحهای انتقال پرهزینه و پرپیامد است. ۳- منابع محلی تأمین آب تنها راه تأمین آب است. اگر هزینه این طرح غولآسا و ناکارآمد را به احیای قناتها و دیگر شیوه بومی تأمین آب اختصاص بدهیم زودتر به نتیجه نخواهیم رسید؟ فلات مرکزی ایران همواره با قنات تمدن چند هزارسالهاش را پایدار ساخته است.
چه کنیــــــــــــــــــــــــم؟ برای کاهش خطرات تغییر آب و هوایی که در شش دهه گذشته از بیتوجهی جناحهای سیاسی گوناگون آسیب زیادی را متحمل شده چه باید کرد؟ ۱- تشکیل اتاق فکر ملی برای چارهجویی با کمک شیوههای بومی حل مسائل و سنتهای بومی. لازم است یک اتاق فکر ملی و مستقل از وابستگیهای جناحی، تغییر شیوه حکمرانی بر منابع طبیعی را بررسی و برای فرایند واگذاری آن به جوامع بومی مولد برنامهریزی کند. این کار دشوار است اما از طرحهای ناسازگار و پرهزینه انتقال، آسانتر و کمخطرتر است. ۲- تغییر در سامانه آموزشی با آموزش بومشناسی و احیای دانش بومی، از دبستان تا دانشگاه، کلید میخورد. احیای هویت دانشی از کارهایی است که در آن غفلت کردیم. اگر دانشمند بزرگ سرزمینمان حاسب کرجی را میشناختیم آیا امروز با بحران آب روبرو بودیم؟ آیا امروز در ۴۰۰ دشت افت سفره بحرانی داشتیم؟ ۳- تغییرات کلان در شیوه حکمرانی دولتی بر منابع طبیعی با واگذاری مدیریت آب از دولت به جوامع بومی حوضههای آبخیز و آبریز کشور. هر چه حکمرانی پایشیتر بهتر. هرچه دولتها کوچکتر و از کارهایی اجرای دورتر، بهتر. دولت تنها باید پایشگر ایمنی مرزها و ایمنی خوراک و سلامت مردم و پایش سوادآموزی و... باشد نه مجری. دخالت در کار جوامع بومی تنها باید برای رفع اختلافها و قضاوت ضروری است. دهههاست که مسئله جداسازی مدیریت آب از وزارتخانهای که زیر نفوذ شرکتهای ساختوساز در آبخیزهاست، مطرحشده است؛ بنابراین نظریه، مدیریت آب باید با مدیریت منابع طبیعی و با کشاورزان و جوامع مولد بومی پیوند دوباره برقرار کند. با توانمندسازی دوباره جوامع بومی مولد برای بازگشت به دانش بومی و اعتمادبهنفس گذشتهشان و با مشارکت دادن آنها در تصمیمگیری شاید بتوان اینهمه تخریب را گامبهگام اصلاح کرد. بخش برق در آغاز در وزارتخانه دیگری میتواند ادغام شود و در بلندمدت با گسترش مولدها خورشیدی برق و آبگرمان خورشیدی، از وظایف دیوانی حذف شود. ۴- حذف الگوهای جهانی و پرهیز از جهانیسازی ضرورتی است که با تقویت دانش بومی مدیریت آب، معماری، شهرسازی آغاز میشود و با خودکفایی ملی و امینت خوراک و اقتصاد مقاومتی گره میخورد سازمانهای مستقل و غیردولتی طرفدار محیطزیست همهجا با جهانیشدن و عضویت در سازمان تجارت جهانی مخالفت آشکار میکنند. اصلاح سبک زندگی تقلیدی و اقتصاد مقاومتی ما را از غرق شدن در سازمان تجارت جهانی میرهاند. یکنواخت سازی زیستبومها با الگوهای توسعه نابومی و حل شدن در دهکده جهانی و جهانیسازی، خطری بزرگ برای هر کشور و برای کره زمین بشمار میرود.
[1] doomsday clock [2] Careless technology [3] Equipment, Procurement, Construction [4] monetarism |
نظرات
امید آن که با پیگیری های مردمی، دولت های ما پی به نادرست بودن این گونه طرح ها ببرند.