گفتگو با استاد یخکشی درباره وضع جنگلهای ایران | | چاپ | |
ایران - جنگل |
پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۳۶ |
اوضاع جنگلهای ایران بسیار وخیم است؛ مخصوصا بهرهبرداریهای نادرست از جنگلهای شمال ایران بحرانی را پدید آورده كه برخی متخصصان معتقد هستند باید حداقل به مدت ١٠ سال به جنگلهای شمال استراحت دهند و از آنها برداشت چوب نكنند. نظر شما در این باره چیست؟
به اعتقاد بسیاری از بزرگان علم جنگل كه من نیز با آنها هم عقیده هستم بهترین جنگل این است كه بر مبنای اصل توسعه پایدار بهرهبرداری شود. در سال ١٣٤٢ سازمان منابع طبیعی جنگلهای ایران را قابل احیا، ملی و در اصل دولتی اعلام كردند تا اصولیتر از آن بهرهبرداری و حفاظت شود و سطح جنگل افزایش یابد. بر اساس آمارهای فائو و همچنین سازمان جنگلها و منابع طبیعی كشور، ۳/۴ میلیون هكتار سطح حجم درختان سرپا، متوسط ٤٠٠ مترمكعب در برخی نقاط ٥٠٠ تا ٧٠٠ و رشد سالانه بین ٥ تا ٧ مترمكعب در هكتار در سال ٤٢ گزارش شده است. امروز پس از گذشت ٤٢ سال در شمال كشور ۱/۹ میلیون هكتار جنگل داریم؛ حجم درختان سرپا متوسط ٢٠٠ مترمكعب و رشد سالانه ٢ تا ٣ مترمكعب در هكتار است. در اصل ما افتی ٥٠ درصدی داشته ایم و اصلا اوضاع خوبی نداریم. چرا این اتفاق افتاده است؟ این همه طرح و مصوبه و شعار و حفاظت و نهالكاری و بودجه كه صرف شده چرا باید این همه تنزل سطح داشته باشیم؟ سازمان جنگلها در تمام كشورهای پیشرفته، بهرهبرداری و حفاظت را خودش با كادر متخصص و اداری خود انجام میدهد؛ اما این امر در ایران به «بخش خصوصی غیرمتخصص و صرفا تجاری» سپرده شده كه تحصیلات و دانش جنگل ندارد و نگاهش نیز صرفا تجاری است و میخواهد در كوتاهترین مدت با حداقل سرمایه، بیشترین سود را داشته باشد كه طبیعی هم هست. بالاخره بخش خصوصی است و آمده كه به سود برسد و تجارتی برای خودش دست و پا كند. اگر غیر از این عمل كند تاجر نیست. میخواهند به اندازه توپ فوتبال به دولت سود بدهند و به قدر زمین فوتبال به خودشان سود برسانند. قابل فهم است كه این آقا نمیتواند یا نمیخواهد بر مبنای اصل توسعه پایدار از جنگلها بهرهبرداری كند. چون اصلا نمیداند چیست و چگونه است. در اصل، سازمان جنگلها با ملی كردن جنگل، جنگلها را از حسن گرفته و داده به حسین. جنگل قانونا ملی شده ولی در كار اهمال و كوتاهی شده است. از مالك خصوصی گرفته چون معتقد بوده كه آنها بلد نیستند جنگلها را اداره و حفظ كنند و داده است به بخش خصوصی نابلدتر. از سوی دیگر حفاظت هم به همین بخش خصوصی و افراد حقوقی و حقیقی سپرده شده است. در حالی كه این وظیفه باید به عهده خود سازمان جنگلها باشد. تمام اینها دلیلش این است كه مسوولان مملكت از سال ٤٢ تا امروز، توجهی به جنگلها و منابع طبیعی نداشتهاند. سازمان جنگلها و پیمانكاران بهرهبردار، جنگل را صرفا منطقهای میدانستند كه چوب تولید میكند و باید از چوب آن بهرهبرداری شود. در حالی كه همانطور كه در كتابم « شناخت، حفاظت و بهسازی محیط زیست ایران» نوشتهام جنگل دارای ١٨ كاركرد است كه یكی از آنها تولید چوب است و ارزش ریالی بسیاری دیگر از وظایف آن از ارزش ریالی چوب بیشتر است. اما میبینیم كه نهایتا دیگر كاركردهای جنگل به دست فراموشی سپرده شده و امروز فقط صحبت از آن داریم كه بهرهبرداری بكنیم یا نكنیم؟ سومین وظیفهای كه «ملی شدن» جنگلها برای سازمان جنگلها تعیین كرده «توسعه سطح جنگل» است، آیا این سازمان در این مورد موفق بوده است؟ سازمان جنگلها دلخوش است كه به عنوان مثال سالی ٢٠ میلیون اصله نهال تولید و توزیع میكند؛ ولی نمیداند كه این نهالها در كجا كاشته میشود و چند درصد آن زنده مانده و واقعا درخت میشود؟ تمام این مسائل ناشی از آن است كه سازمان جنگلها كارشناسان لازم را در اختیار ندارد و به گفته مسوولان در چند دهه اخیر چهار هزار كارشناس بازنشسته شده ولی در آن حد استخدام نشدهاند. نهایتا و اجبارا مسوولان این سازمان فقط امر نظارت را بر عهده گرفتهاند. پس مشكل اصلی در جای دیگر است. مشكل در كجاست؟ این جای دیگری كه میفرمایید كجاست كه این همه تخریب و كاهش سطح را برای جنگلهای ایران به ارمغان آورده است؟ مشكل این است كه كارشناس را ابتدا مسوول كردهاند كه تو نظارت كن، اما در همان حال او را منفعل كردهاند. سازمان جنگلها افكار خود را معطوف به تهیه طرحهای جنگلداری كرده است تا به امر بهرهبرداری. بهرهبرداری را هم به بخش خصوصی سپرده. به عنوان مثال، اولین طرح جنگلداری در ایران، به وسیله آقای «ژان تی» فرانسوی در جنگلهای بهشهر تهیه شد و در دهه ٣٠ شمسی به اجرا درآمد. پس از آن «پروفسور گلایزر» طرح جنگلداری نوینتری را در جنگلهای لوه گلستان (مازندران وقت) به مرحله اجرا درآورد كه از طرح قبلی پیشرفتهتر بود. در دهه ٥٠ «پروفسور اتر» و «ترگواف» در جنگلهای فریدونكنار نوشهر به مرحله اجرا درآوردند كه سازمان جنگلها این طرح را در تمامی جنگلهای خطه شمال از گیلان تا گلستان تعمیم داد. در حالی كه این طرحها فقط برای آن نقطه خاص مناسب بودند و ما نمیتوانیم طرحی را كه برای جنگلهای جلگهای تهیه شده، در میان بند یا كوهستان اجرا كنیم و بالعكس. طرح باید مناسب توپوگرافی منطقه و تیپ جنگل باشد و اجرای یك طرح در كل جنگلهای شمال باعث پدید آمدن اختلالات جدی در سطح جنگل خواهد شد. در سال ١٣٨٠ با اعتبار سازمان ملل، خواستم طرحی را در زادگاه خودم در «سری ٣ شیلر» به اجرا در آورم. این طرح صرفا حفاظتی و با مشاركت مردم بود و از آن مهمتر اینكه تمام وظایف جنگل به جز بهرهبرداری را در بر میگرفت. اداره كل منابع طبیعی با طرح من مخالفت كرد زیرا با طرح جنگلداری استاندارد خودشان مطابقت نداشت. با اینكه توضیح دادم كه این طرح به روز شده و منطبق بر استانداردهای علمی روز است و تمام جوانب اجتماعی-اقتصادی-علمی و فرهنگی در آن مدنظر قرار گرفته است. اما سازمان جنگلها این طرح را تصویب و تایید نكردند زیرا با پاراگرافهای بیان شده از سوی «ژان تی» و «گلایزر» در نیمه قرن بیستم مطابقت نداشت. آنها فقط طرحهای سنتی را تایید میكنند و حوصله تدوین طرحهای جدید در این سازمان وجود ندارد. ترجیح میدهند مدلهای قدیمی قرن بیستم را در قرن ٢١ اجرا كنند و این نمیتواند جواب بدهد و علمی نیست. نتیجهاش هم نابودی جنگلهاست كه میبینیم. به این دلیل باید یك تحول ساختاری در سازمان جنگلها به وجود بیاید. از دیگر بیمهریهایی كه بر منابع طبیعی تجدیدپذیر روا شد تصدی پستهای كلیدی به وسیله افراد غیرمتخصص است. ریاست یك سازمان، لازم نیست حتما متخصص باشد چرا كه پست سیاسی است اما معاونان، مشاوران و مدیران كل باید متخصص باشند. در زمانی نه چندان دور مدیركل منابع طبیعی استان تهران مهندس كشاورزی، مدیركل منابع طبیعی آذربایجان شرقی لیسانس حسابداری بوده و اداره كل منابع طبیعی مازندران را نیز فردی غیرمتخصص اداره میكرده است. مسلما این ساختارها باید عوض شود. برای همراه كردن مردم با حفاظت از منابع طبیعی و جنگل چه باید كرد چون به نظر میرسد مردم نیز مانند مسوولان به اهمیت جنگل پی نبردهاند؟ بله، درست است. در كنار مطالب تخصصی دیگر كه گفته شد دو فاكتور مهم دیگر هم وجود دارند كه به آنها توجه كمتری شده است. نخست فقر مادی حاكم بر روستاها كه باعث میشود كشاورزان به اصطلاح خودشان خرابه را آباد و جنگل را تخریب كنند تا به سطح زمین كشاورزی بیفزایند. چون برای ادامه حیات راه دیگری ندارند و تا هنگامی كه دولتها با فقر مادی مبارزهای اثرگذار نكنند چنین خواهد ماند و حفظ منابع طبیعی و جنگل ممكن نیست. دوم فقر فرهنگ زیستمحیطی است. مردم اصولا برای منابع طبیعی و محیط زیست ارزش خاصی قایل نیستند چرا كه آموزشهای لازم را ندیدهاند. در این راستا تمامی ارگانهای دولتی مثل سازمان جنگلها و مراتع، سازمان حفاظت محیط زیست، وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان صدا و سیما و نیز مسوولان شهرها در اجرای وظایف خودشان كوتاهی كردهاند. نهادهای غیردولتی هم به وظایف خود خوب عمل نكردهاند؛ گرچه باید گفت دولتها نیز از آنها حمایت لازم را به عمل نیاوردهاند. قاچاق چوب در جنگلهای شمال بسیار فراگیر است. طبق آمارها میزان قاچاق چوب در این جنگلها یك میلیون و ٨٠٠ هزار مترمكعب است كه در مقایسه با ٨٠٠ هزار مترمكعب برداشت قانونی چوب، رقم تكاندهندهای است. چرا نمیتوانند با این پدیده مبارزه كنند؟ برای همین با طرح استراحت جنگلها موافق نیستم. آیا اگر به جنگل استراحت بدهیم و دست پیمانكار را از جنگل قطع كنیم، قاچاقچی با این وجدان خفته، به جنگل استراحت میدهد؟ آیا آن روستایی كه به خاطر بقای خودش جنگلتراشی میكند به جنگل استراحت میدهد؟ آیا دامدار با دامداری ابتدایی كه خود درآمد اندكی دارد و درخت را «كت میزند» یا آتش میزند تا آفتاب بیشتری به زمین جنگل بتابد و علوفه برای دام سبز شود به جنگل استراحت میدهد؟ با كمال اطمینان میتوانیم بگوییم خیر. استراحت جنگل به معنای این است كه سالی ٦٠٠ تا ٨٠٠ مترمكعب چوب كمتر بهرهبرداری شود، ولی بقیه تخلفات در جنگل انجام میگیرد. قرار نیست جنگل را خالی از نیروها كنند. نیروهایی برای حفاظت در جنگل هستند؛ فقط دیگر اجازه قطع درخت و بهرهبرداری چوب نخواهند داشت. این، یك رویا بیش نیست. در حالی كه دولت هماكنون كه از جنگل، چوب برداشت و كار تولید میكند و به اقتصاد كشور كمك كرده و پول درمیآورد حاضر نیست نیروی متخصص لازم را استخدام كند. چطور میشود انتظار داشت در حالت استراحت، كه درآمدی از جنگل ندارد نیروی لازم برای حفاظت در اختیار جنگل قرار بگیرد؟ اینگونه پیشنهادها برای كشورهای اروپای مركزی و شمالی، به دلیل درك بالای محیط زیستی مردم و دولت امكانپذیر است، ولی در ایران رویایی بیش نیست و ما تا رسیدن به آن نقطه فاصله زیادی داریم. برخی حل معضل نابودی جنگلها را در ادغام سازمان جنگلها در سازمان حفاظت محیط زیست میدانند و گروهی معتقدند بهتر است سازمان محیط زیست در سازمان جنگلها ادغام شود. نظر شما چیست؟ من نمیدانم آنها چه هدفی را تعقیب میكنند؛ اما سازمان جنگلها با سابقهای نزدیك به یك قرن و نیز سازمان حفاظت محیط زیست با سابقهای نزدیك به نیم قرن، هیچیك كارنامه سبزی ندارند كه كفالت این سازمان بر عهده آن سازمان یا بالعكس قرار گیرد و دردی را دوا كند. باید اساسی فكر كرد و یك تحول و دگرگونی مدیریتی و برنامهریزی به وجود آورد تا بتوان كار را در مسیر صحیح آن قرار داد. یعنی بهرهبرداری، حفاظت، توسعه جنگل با دست خود مهندسان جنگل در سازمان جنگلها یا به صورت شركت تعاونی مهندسان جنگل، مبارزه با فقر مادی و فرهنگ زیستمحیطی. وگرنه ادغام سازمانها درهم یا پیشنهاد اینكه سازمان محیط زیست در وزارت صنایع و معادن ادغام شود یك عقبگرد ٢٠٠ ساله است كه حتی فكر كردن به آن نیز اشتباه است. اینگونه كار كردن راهحل عاقلانه و منطقی نیست و باید سیستم سازمانهای محیط زیست و جنگلها و مراتع عوض شود. با سیستم فعلی كه خانوادگی اداره میشود نمیتوان كاری از پیش برد. همچنان كه طرح صیانت از جنگلهای شمال مصوب شد ولی كاری از پیش نبرد. اما مشكل ایران این است كه فرار از قانون زیاد است. برخی پیمانكاران تخلف میكنند و هیچ نظارتی نیز ظاهرا بر كار آنان نیست. حال ادامه این طرحها كه با نام جنگلداری و در اصل مصداق صریح جنگلخواری است فقط باعث از دست رفتن جنگلهای ایران نمیشود؟ همه اینها را من نیز خبر دارم و برای همین هم میگویم كه با شیوه بهرهبرداری فعلی مخالفم و اصولا اعتقاد دارم كه در كتابچه طرحهای جنگلداری باید بازبینی اصولی انجام گرفته و طرحهای جنگلداری بر مبنای اصول حفاظتی، زیست محیطی، اجتماعی و اقتصادی تهیه و اجرا شود. از سوی دیگر مجری این طرحها نیز باید خود سازمان جنگلها باشد نه بخش خصوصی غیرمتخصص و صرفا تاجر. وقت آن رسیده كه مجریان غیرمتخصص طرحهای جنگلداری با جنگل خداحافظی كنند. اگر جنگل را به ضعیفترین جنگلبان بسپاریم بهتر از این است كه برای بهرهبرداری به دست بخش خصوصی بدهیم. ولی جایگزین این شیوه طرح تنفس نیست. همچنین در كنار این موضوع، در دانشكدههای منابع طبیعی و محیط زیست ایران، مثل بقیه كشورهای جهان، به جای اقتصاد كلاسیك، اقتصاد محیط زیست تدریس شود. این مجموعه میتواند به عنوان یك راهحل همهجانبه به كار آید. به نظر شما ساختاری مانند سازمان جنگلها و مراتع كه با پول بهرهبرداری از جنگل اداره میشود و نگاهش و حیاتش وابسته به چرخیدن چرخ كارخانههای نئوپان و كاغذ و چوب است، میتواند از عهده بهرهبرداری درست و این تغییر ساختاری كه میفرمایید بربیاید؟ بله، میتوانند، به شرطی كه دفترچههای طرحها عوض شود و الگوهای بهرهبرداری بر مبنای توسعه پایدار باشد. چون آن مهندسان جنگل به هر حال اكولوژی خواندهاند و روابط آب و هوا و خاك و گیاه و... را میدانند. اكوسیستم و شرایط نگهداری از آن را خواندهاند. تخصص ایشان همین است. اگر دفترچههای طرحهای بهرهبرداری بر مبنای قوانین جدید اكولوژیكی تغییر كند و فاكتورهای اقتصادی، زیست محیطی و اجتماعی و فرهنگی نیز در آن دفترچهها لحاظ شود حتما میتوانند. الان دفترچه دست آنها را بسته است؛ همچنان كه طرح بنده را نیز به دلیل عدم انطباق با دفترچه قبول نكردند. و سخن آخر...؟ همان حرف اولم را تكرار میكنم. شما در یك نقطه دنیا به من نشان بدهید كه جنگلهایشان را با طرح تنفس و استراحت نگهداری كرده باشند. در روند جنگ جهانی دوم نیمی از جنگلهای اروپا از بین رفت، برای بازسازی آن جنگلها هرگز به آنها استراحت ندادند. استراحت مال كشوری است كه رفاه و فرهنگ محیطزیست در آن باشد و فقر را ریشهكن كرده باشند. اما در كشور ما نهتنها جواب نمیدهد بلكه اوضاع خرابتر میشود. باید ساختار سازمان جنگلها و مدل و الگوی بهرهبرداریها را تغییر داد. روزنامه اعتماد |